منجی آخر زمان از دیدگاه ادیان الهی

معنای انتظار-اهمیت انتظار-انتظار در ادیان الهی

منجی آخر زمان از دیدگاه ادیان الهی

معنای انتظار-اهمیت انتظار-انتظار در ادیان الهی

معنا و مفهوم عشق

عشق چیست؟  

 

 چه نقشی می‌تواند در ازدواج ایفا نماید؟ شاید تفکر و تعمق در مورد جواب این سؤال خالی از لطف نباشد. از دیدگاه اریک فروم عشق عبارت است از:

رغبت جدی به زندگی و پرورش آنچه به آن مهر می‌ورزیم، فروم می‌گوید: آنجا که رغبت جدی به زندگی وجود ندارد عشق هم نیست، عشق اعلای دوست داشتن است.

عشق، عامل مهمی در زندگی انسان است. انسان نیاز به توجه و دوست داشته شدن دارد. اکثر مردم در تلاشند، کاری انجام دهند که دوست داشتنی باشد و از راه‌های مختلف سعی می‌کنند به این هدف برسند. به عبارتی انسان درد بودن دارد و می‌خواهد در اذهان باقی بماند. به خاطر همین است که هدیه‌ایی می دهد، به رسم یادبود چیزی می‌نویسد و کارهایی انجام می‌دهد به یادماندنی. از طرفی انسان نیازمند با هم بودن و در ارتباط بودن است. آنچه نیاز این دنیاست عشق است، نیاز به عشق خصیصه‌ای است که در همه‌ی انسان‌ها وجود دارد و از همان کودکی در سرشت آنها به ودیعه گذاشته شده است.

از کنگره‌ی متخصصین اطفال در آمریکا در سال 1915 گزارشی درباره‌ی شرایط مؤسسه‌ی نگهداری نوزادان در ایالات متحده ارائه شده است. محققین، نوزادان این مؤسسه را به دو دسته تقسیم نمودند. به دسته‌ی اول از لحاظ تغذیه و بهداشت کاملاً رسیدگی شد، هر چند هیچ گونه مشکل سوء تغذیه‌ای و یا بهداشتی و درمانی نداشتند، با‌ آنها ارتباط عاطفی برقرار نمی‌گشت. دسته‌ی دوم علاوه بر اینکه از لحاظ تغذیه ایی و بهداشتی مانند دسته‌ی اول در وضعیت مطلوبی به سر می‌بردند، با آنها ارتباط عاطفی نیز برقرار می‌شد.

نوزادان را در آغوش می‌گرفتند، نوازش می‌کردند، با آنها بازی می کردند. پس از سه سال وقتی نوزادان دسته اول و دوم را با هم مقایسه کردند، تفاوت‌های چشمگیری بین آنها دیده شد. نوزادان دسته اول از نظر رشد اجتماعی نسبت به همسالان خود عقب‌تر بودند و حتی 15% آنها جان خود را از دست دادند.

تحقیقات انجام شده توسط «دنیس» و «اسکیلز» (1990) نشان می‌دهد همه‌ی کودکانی که کمتر از اندازه‌ی طبیعی مورد توجه بزرگسالان قرار می‌گیرند، در بعضی موارد عقب ماندگی‌هایی پیدا می‌کنند. این عشق چه نیروی عظیمی است که نوزادی که این نیروی ظریف را نه می‌شناسد و نه می‌فهمد وجودش آن چنان نیازی به عشق دارد که فقدانش می‌تواند بر رشد و پرورش او تأثیر عمیق گذارد.

عده‌ای می‌پندارند مشکل عشق، مشکل معشوق است نه استعداد دوست داشتن. مسئله تنها پیدا کردن معشوق مناسب است و یا محبوب دیگران بودن، در حالی که عشق فضای وسیع‌تر و عمیق‌تر از این دارد. به اعتقاد اریک فروم عشق اجزا و انواع مختلفی دارد.

اجزای عشق

 عشق در درجه‌ی اول به صورت نثارکردن است نه گرفتن. عده‌ای نثار کردن را با محروم شدن و قربانی گشتن یکی می‌دانند. دیدگاه‌ها نسبت به این کلمه متفاوت است. کسی که شخصیت سوداگرانه دارد چیزی را می‌دهد، فقط در صورتی که متقابلاً بتواند بگیرد. «دادن»، «بدون گرفتن».

به معنای فریب خوردن است. کسی که منش اصیل، بارور و سازنده ندارد احساس می‌کند نثار کردن فقر می‌آورد و به همین دلیل از آن می‌پرهیزد (مصفا 1371). اما برای کسی که دارای منش بارور و سازنده است، نثار کردن مفهوم کاملا متفاوتی دارد. به معنای برترین مظهر قدرت آدمی است، انسان را غرق در شادی می‌کند، برای آنها نثار کردن از دریافت کردن شیرین‌تر است. نه به این خاطر که به محرومیتی تن در می‌دهد بلکه به این خاطر که زنده‌بودن خود را احساس می‌کند.

گذشته از عنصر نثار کردن، عشق متضمن عناصر دیگری است که همه در جلوه‌های گوناگون عشق مشترکند، دلسوزی، احساس مسئولیت، احترام، شناخت و دانایی، اینکه عشق باعث دلسوزی می‌گردد به وضوح در عشق مادر و فرزند دیده می‌شود. عشق عبارت است از رغبت جدی به زندگی و پرورش آنچه بدان مهر می‌ورزیم (فروم) آنجا که رغبت جدی به زندگی وجود ندارد، عشق هم نیست. جوهر عشق رنج بردن برای چیزی و پروردن آن است. آدمی چیزی را دوست می‌دارد که برای آن  همواره رنج برده باشد و رنچ چیزی را بر خویشتن هموار می‌سازد که عاشقش باشد.

دلسوزی و توجه جنبه‌ی دیگری از عشق را در بر می‌گیرد و آن احساس مسئولیت است. معمولا احساس مسئولیت با اجرای وظیفه‌ای که در خارج به ما تحمیل شده است. اشتباه می‌شود احساس مسئولیت تحمیلی نیست، امری است کاملا ارادی و پاسخ ادمی است به احتیاجات یک انسان دیگر، خواه این احتیاجات بیان شده باشند و خواه بیان نشده.

جزء سوم عشق احترام است. اگر احترام وجود نداشته باشد، احساس مسئولیت سقوط می‌کند. احترام یعنی علاقه به این مطلب که دیگری آن‌طور که هست باید رشد کند و شکوفا شود. آنجایی که احترام هست استثمار نیست. احترام، یعنی فردی را به خاطر خودش نه به خاطر منافع شخصی دوست داشتن. رعایت احترام دیگری، بدون شناختن او میسر نیست.

یکی دیگر از اجزای عشق، شناخت است. اگر دلسوزی توأم با شناخت نباشد، هر دوی آنها کور خواهد بود. عشقی که زاده‌ی شناخت است سطحی نیست. بلکه عمق دارد، چنین شناختی وقتی میسر است که من بتوانم بر علاقه‌ی خود فایق آیم و دیگری را چنان که هست ببینم. مثلاً ممکن است از ظاهر او قضاوت کنم که فلان شخص ادم تندخو و عصبانی است، ولی اگر عمیق‌تر او را شناختم، شاید بگویم او مضطرب و نگران است. احساس تنهایی می‌کند، یا احساس گناه می نماید. بدین ترتیب در می‌یابیم که اوقات تلخی او معلول چیزی عمیق‌تر است و لذا او را انسانی می‌بینیم که رنج می‌کشد نه آدمی که بدخو و عصبانی است.


انواع عشق

عشق انواعی دارد. از آن جمله عشق به خدا است. از آن جمله عشق به خدا است. در همه‌ی ادیانی که پیروانشان به خدا معتقدند. خدا به منزله‌ی برترین ارزش و مطلوب‌ترین منبع اخیر است. عشق به خدا، عشق نیازمند است به بی نیاز. انواع عشق فانی است و عشق باقی محدود است به لایتناهی. عشق مخلوق است به خالق، مرید است به مراد.

یکی دیگر از انواع عشق، عشق برادرانه است و اساسی‌ترین عشقی است که همه‌ی انواع دیگر را در بر می‌گیرد. منظور از عشق برادرانه همان احساس مسئولیت، دلسوزی، احترام برای همه‌ی انسان‌ها و آرزوی بهتر بودن زندگی دیگران است. عشق برادرانه بر این احساس مبتنی است که همه‌ی ما یکی هستیم. اختلاف در هوش، طبقه، دانش و ثروت در مقابل هویت مشترک انسانی، اختلاف ناچیزی به شمار می‌آید. برای شناسایی و درک این هویت مشترک، لازم است آدمی از حاشیه‌ی زندگی به بطن بیاید و از کرانه به عنق نفوذ کند. اگر فقط ظواهر اشخاص را در نظر  بگیریم، تنها تفاوت‌ها یعنی چیزهایی را خواهیم دید که ما را از هم جدا می‌کند ولی چنانچه بتوانیم به درون انسان‌ها راه یابیم این هویت مشترک انسانی را خواهیم یافت.

عشق مادرانه، نوع دیگری از عشق است و آن قبول بدون قید و شرط زندگی کودک است که البته این قبول دو جنبه دارد. یکی توجه و احساس مسئولیتی است که صد در صد برای حیات و رشد کودک لازم است و دیگری رویه‌ای است که در کودک عشق به زندگی ایجاد می‌کند و در او این احساس را پدید می‌آورد که با خود بگوید، زنده بودن چه چیز خوبی است «چقدر خوبه که من الان علی کوچولوام» عشق مادرانه عشق به زندگی را القا می‌کند.